Tuesday, January 20, 2009

آرام خوانی

بعضی کتابها مثل آنهایی که الان می خوانم برای تند تند خواندن و تمام کردن نیستند. باید رویشان تامل کرد. باید گذاشت که دانشی که منتقل می کنند ته نشین شود و در اعماق جان آدم بنشیند. مثل کتابهای روانشناسی یا حتی کتاب تاریخ یا روشهای نگارش و از این قبیل.

هر بخشی از این کتابها را که می خوانم، با اینکه خیلی دلم می خواهد بیشتر بدانم، اما انگار بخش دیگری از درون من هست که از مزه مزه کردن و رها کردن و تحلیل نا خودآگاه دانشی که تازه کسب کرده لذت میبره. اینه که از خوندن بخش دیگر باز می ایستم. می گذارم مزه اون حسابی تو جانم بشینه و یا مغزم تمام و کمال اون رو هضم کنه. درست مثل غذا؛ که اگه تند تند بخوری یا پشت سر هم و زیاد ، دل درد می گیری و حالت تهوع. اینه که اینجور یواش خوندن هم برای خودش عالمی داره.

به طور کاملا اتفاقی همه کتابهایی که در حال خوندنشون هستم از همین نوع هستند. شاید حالا که این رو کشف کردم ؛ این حس لذت ناشناخته از مزه مزه کردن رو؛ دفعه دیگر توازن بهتری در کتابهایی که برای خوندن انتخاب می کنم ، برقرار کنم. فعلا آرام خوانی را عشق است.

1 comment:

  1. I agree. I have a number of these books which I may come back to them every couple of years or so and read them agin. My favorite book is " Philosophy, the art of wondering" by James Christian. Sometimes, I stay on one page and think and my thoughts fly for an hour or so. I love these kinds of books!

    ReplyDelete