Friday, December 12, 2008

طرح رویایی

اما رویای دوم من که قبلا به صورت یک طرح برام بوده و حالا به رویام تبدیل شده اینه که بتونم مردم ایران رو کتاب خون کنم. دوست دارم اونها هم این لذتی که من می برم از خواندن، کشف کنند. اصلا نمی تونم بفهمم چطور کسی ممکنه از خوندن کتابی احساس کسالت کنه چنان که یکی در ایران یکبار به من گفت که از خواندن کتاب احساس خواب آلودگی بهش دست میده. فکر می کنم درست مثل تاتر که بدش وجود نداره، کتاب بد هم نداریم. یه کتاب هرچقدر هم بد نوشته شده باشه آدم می تونه چیزی ازش یاد بگیره. کتاب پدیده ارزشمندی هست. یک طرحهایی هم دارم برای این کار که دوست دارم عملیشون کنم. یکی از اولین کارهام اینه که ببینم غرب در این زمینه چه کارهایی کرده و اونها رو جمع آوری کنم. دومین قدم فکر کنم آگاهی دادن هست و قدمهای بعدی تسهیل دسترسی به کتاب که خودش یکی از کارهایی هست که غرب انجام داده .
یاد جمله ای از یه فیلم افتادم که معلمی به شاگردش که خوندن براش سخت بود، می گفت: همه چیز در مورد دنیا رو می تونی تو کتابها پیدا کنی.

و این منویاد خود فیلم می اندازه که خیلی الهام بخش هم بود. داستان واقعی معلمی که با وجود داشتن تیک حرکتی در سرو گردن و تیک زبانی که باعث میشد خصوصا وقتی استرس داره تولید صداهای عجیب غریب کنه؛ به عنوان یک معلم موفق شناخته شده بود. اون تونسته بود از این نقص خود برای ایجاد حس همدردی و شناخت در مدرسه و در میان بچه ها نسبت به دیگرانی که متفاوت هستند؛ استفاده کنه.

No comments:

Post a Comment